روزهای تنهایی

زخم هایم به طعنه می گویند:دوستانت چقدربانمک اند...!!!

خدا را دوست بدارید


این قدر داغونم که هیچ کس تا حالا این حس و تجربه نکرده خیلی دلم گرفته

 

از دنیا خسته شدم از این که یه کوه ادم پشتتن و اما احساس تنهایی مثل خوره ذهنتو می خوره

 

چقدر حس مزخرفی

 

دلم شکسته دلم از تموم ادما شکسته

 

از ادمایی که فکر می کنی هعیشه با هاتن اما خیلی زود اونا هم وا می دن و تنهای تنهات می زارن

 

عجب دنیاییه..... می گفتن تف به این دنیا اما الان می دونم که چی دارن می گن

 

چرا سهم ادما همش تنهایی و غمه چرا وقتی دلت پره هیچ کس نیست که سرتو بزاری روی شونه هاش

و زار زار بزنی زیر گریه اون قدر که تموم این دنیای لعنتی رو اب ببره

 

وای خدای من

 

چرا تو دیگه صدامو نمی شنوی

 

 تو که هر موقع دلم می گرفت منو اروم می کردی

 

الان هم دستای پر محبتت رو می خوام همین

 

چیز زیادیه....

 

عزیز ترین ادمایی که دور و برم بودن این طوری اند اونایی که همیشه فکر می کردم عزیزترینم هستم

 

پشت پا به دلم زدن خدا چرا وقتی خندس باید پشتش گریه و غم باشه مگه شادی بده

 

 

خدایا  دلم گرفته شاید اگه ناراحتی نبود هیچ موقع ما بنده هات سراغت نمی اومدیم

 

خدایا دلم گرفته از ادمایی که تظاهر می کنن عاشقتن از ادمایی که .....

 

خدایا عشق چیه عاشقی کدومه ؟

 

چرا اون چیزی و که من اسمش و میزارم عشق همش سراب می شه خدایا عاشقی و یادم بده .

 

شرط عاشقی عشق تویه؟؟؟؟خوب یادم بده یادم بده همش عاشق تو باشم

 

خدایا تو دنیات تنهای تنهام جز تو کسی رو ندارم تو پناه منی تو تنهایی هام تنهام نزار

 

خدایا دلم گرفته ارومم کن همین ....چیز زیادیه که منه بنده ازت می خوام فقط ارومم کن.

 

ارومم کن که خیلی داغونم ..خیلی....

 

دوست دارم خدا تو دیگه منو فراموش نکن تو تنهام نزار همین.....

دوست دارم خدا ...فقط نگام کن...فقط نگام کن

 

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 10 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

سلام

دلم گرم خداوندیست که با دستان من گندم برای یاکریم خانه می ریزد....!

چه بخشنده خدای عاشقی دارم...!

که میخواندمرابا آنکه میداندگنهکارم....!

دلم گرم است میدانم بدون لطف اوتنهای تنهایم...!

برایت من خداراآرزو دارم...!

روزگارتون سرشارازحس باخدابودن....!

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

دکلمه بسیارزیبا

گاو ما ما مي كرد
گوسفند بع بع مي كرد
سگ واق واق مي كرد
و همه با هم فرياد مي زدند حسنك کجایی؟

شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود.

حسنك مدت هاي زيادي است كه به خانه نمي آيد.

او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي كند.

او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل مي زند.
موهاي حسنك ديگر مثل پشم ...

برای خواندن بقیه مطالب "ادامه مطلب" را کلیک کنید.


ادامه مطلب
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

سخته بخدا

 خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…

نتونه به هیچکی اعتماد کنه…

هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,

آخرش برسه به یه بن بست …

تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …

اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه

به اون هم نمی تونه بگه…

خبری از آسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

بهش محل هم نداده

تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله…

خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!

خیلی سخته ادم احساس کنه خدا اونو از بنده هاش جدا کرده …

خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا …

پرده ی گناهات اونقدر ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه…. ؟!

 

 

 

شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….؟؟؟

 

 

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

رفیق

              

آخر دوستی و همکاری

آدم هایی که این جمله رو می شنون خوشبخت ترین آدم ها هستن

"عیب نداره با هم درستش می کنیم''

 ...   این جمله یعنی آخر هر چی دوستیه .......♥

 

        
و من چقدر ساده ام !!!

لحظه غم انگیزی است وقتی که دوباره جلوی واقعیت می ایستی و به چشم هایش خیره می شوی .

بد تجربه ای است و هر بار هم تکرار می شود درس نمی گیری .

یادت نمی ماند که رفاقت چقدر می تواند بنیادش بر باد باشد .

درست وقتی که فکر می کنی با همراهی دوستانت می توانی هر کوهی را جا به جا کنی‌، واقعیت چشم هایش را باز می کند و به صورتت زل می زند 
لحظه غم انگیزی است . وقتی که تنها می مانی و رفیقت همین طور که دارد دور می شود ، برایت دست تکان می دهد . سخت است که دوباره با خودت کنار بیایی . سخت است همه چیز را از اول شروع کنی . سخت است نگاه حق به جانبش را بگذاری به حساب شرمندگی اش از این که اینگونه با تو بازی کرده است .

لا مسب از بس که اتفاق ساده است ، همه چیز را پیچیده می کند . چرا هر بار تن می دهم به این بازی؟

چرا این تجربه های تلخ را این همه خوشبینانه تحمل می کن؟؟؟؟

    آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست

                               حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
 
 
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
 
                          
 
   
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
       
 
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

کوچه

این همه راه نرفته...با خود می گوید من باید آدم مهمی شوم،

اشک در چشمانش حلقه می زند؛

یاد روزهایی می افتد که کودکی ساده بود در کوچه ی خیالِ دخترکی،آرام می دوید.

هم بازی هم بودند؛آسوده می خندیدند و گاهی بلند گریه،گاه گاه همدیگر را نوازش می کردند،

بی آنکه انتظاری از هم داشته باشند؛یک دوست داشتنِ عمیق  میانشان جاری بود؛

بی آنکه بدانند دوست داشتن یعنی چه...روزها گذشت؛

بزرگ شدند و دیگر می دانستند دوست داشتن چیست،

اما انتظاراتشان از هم بسیار شده بود؛نگاه ها سنگین،حرف ها سنگین تر...

اکنون دهکده شان،شهر شده؛شهر کوچه های بسیار دارد اما نه مثل آن کوچه ی خیالِ دخترک...

 


ادامه مطلب
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

بارالها

                             

 

بار الها تنهایم گذاشت انکه جانم پیوسته جانش بود

بار الها فریادرسم رفت گشته ام تنها در این وادی نامردان

به که گله کنم؟به کجا پناه برم؟خدایا مرا ببین دگر بس است

خورد گشته ام از این همه پلیدی ها دگر روح در بدنم زیادی می کند

مرا ببر مرا از خودم جدا کن چرا که نفرت وجودم را فرا گرفته

اشک بر چشمانم جاریست اما پناهم در کنارم نیست

ناله میکنم اشک میریزم اما چه سود دگر جان جانان کنارم نیست

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

غم تنهایی

 

فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است

چشمانم غرق در اشکهایم شده ….
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…

ادامه مطلب...


ادامه مطلب
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

باران

بهارتان پیروز

مثل باران چشمهایت دیدنی است

شهر خاموش نگاهت دیدنی است

زندگانی معنی لبخند توست 

خنده هایت بی نهایت دیدنی است

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

تاب بازی

تاب بازی....




کودکی هایم عاشق تاب بازی بود...

تاب می خورد و می خندید

بزرگی هایم هم تاب بازی را دوست دارد...

هر از گاهی دست بی تابی هایم را می گیرد و به تاب بازی می برد!

نمی دانم چه رازی در میان است...

ولی همین که بی تابی هایم را به تاب می سپارد

دیگر بی تاب نیستم!

بزرگی هایم تاب می خورد و می خندد...!

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 5 خرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

کاش....ای کاش.........

متن های زیبای عاشقانه و غمگین زیبا

از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس
این مسیر بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست
میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم
حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم…
.
.
.
کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود …

*****************

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 5 خرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

داستان غمناک به دنبال خوشبختی

 

                                                       

مرد، دوباره آمد همانجای قدیمی روی پله های بانک، توی فرو رفتگی دیوار یک جایی شبیه دل خودش، کارتن را انداخت روی زمین، دراز کشید، کفشهایش را گذاشت زیر سرش، کیسه را کشید روی تنش، دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش…


ادامه مطلب
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

خاطرات

خاطرات...

 

صندوقچه خاك خورده زندگيم را گشودم

تا مفهوم عشق و زندگي كردن را دريابم
اميد داشتم نوري بتابد و من آن عشق را ببينم
آيا عشق زندگي ام هنوز در آن صندوقچه كوچك من بود ؟


ادامه مطلب
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

خداااااااااااجونم

خودت هم می دونی . وقتی میام پیشت پیرهن ظاهرم رو می کَنم و قلب سیاهم رو نشونت می دم و می گم : ببین . فقط دست مهربون تو می تونه سفیدش کنه. اشکهام که دیگه طاقتشون سراومده ، برای اینکه خودشون رو به تو نشون بدن از چشمم بیرون می ریزند . بهت می گم: چی می شه اگه محبتت رو بفرستی و تیکه های شکسته قلبم رو بهم بچسبونی. نفَس عشقت رو توی روحم بدمی و زنده ام کنی؟

شرمندگی، شونه هام رو تکون می ده و هق هق گریه ام رو بلند می کنه. بی معرفتیها و بدقولی هام از جلوی چشمم رد می شند و عجز و ناله ام رو از ته دلم بیرون می ریزند . بهت التماس میکنم : یه فرصت دیگه بهم بده .



حرفهام رو پر از گریه می کنم و می گم :‏ می دونم شاخه های معرفتت رو شکستم و گلهای محبتت رو له کردم ولی حالا پشیمونم . اومدم آتشی کنم .



جمله آخری رو که می گم شوق اینکه قبولم کنی سیل اشکهام رو از تپه گونه هام سرازیر می کنه . انگار همه وجودم داره از چشمام فرو می ریزه . گردنم رو کج می کنم و اشکهام رو بهت نشون می دم و می گم : مهربونم! پشیمونم. 



      اسمت رو دور قلبم می گردونم و روی زبونم می زارم و صدات می زنم : 

                                           ای خدا! تنهام نذار





                       
 چرادیگه نمیایی ونظرنمیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

نامه اول

 

نامه اول


رفته ای اما….
خدایمان هست
بگذار هرگز پس از ما کسی از آنچه از تو بر ما گذشت چیزی نداند.
با رفتنت عاشق شدم و با بودنت جسمی کرخت بیش نبودم

 

به خیال خودت از خویشتنم کردی دور
غافل از آنکه من ازتوبه تو نزدیکترم

چنان چون روحی که در پایان سفر خود را به هجوم ناباوری های زمان سپرده بود
تا به امروز که جز وامانده های احساسات به یغما برده اش چیزی ندارد
و من مانده ام در میان مردمانی که دوست ترشان نمی دارم
و لحظه به لحظه احساس ترحم نسبت به شان در من جوانه می زند
از آن رو که مردگانی بیش نمی دانمشان که چشمان بسته شان را حریصانه به اشتیاق رسیدن به منافع شان باز نگاه داشته اند
و همان آنانند که به وقاحت چون انگشتانی به سویم نشانه می روند
و مرا متهم به کشتن نفس خویش می سازند که تو را به باور نشسته ام.
بی خبرتر از آنند که بدانند زجری لذت بخش در تمامی بند های تنم زاده شده ست
که مرا مسخ وجود ناوجودم می کند ومن در تهی گاه هستی فرو می شوم
و در هم لولیدن دو روح را احساس می کنم
و می بینم که به آرامشی ابدی دست می یابم
آری به عشقت زنده می شوم که عشق نفس بخشد و در آن نفس نباشد
آری بگذار هرگز کسی نداند که هزاران خواهش زنده در هر آن
مرا ملتمس آفریدگارم می سازد که تنها او می داند و بس.

 

آن که عاشقانه دوستت می دارد.
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

آرمان جوان مسلمان

                        آرمان جوان مسلمان 

شاعر شهیر فرانسوی «بول ژولری» هرگاه که می‌خواست سخنرانی کند، نخست به تعریف کلماتی می‌پرداخت که عنوان سخنرانی از آن تشکیل می‌یافت. اجداد ما نیز وقتی می‌خواستند در یکی از علوم سر رشتة کلام را باز کنند و یا راجع به مطلبی صحبت کنند، عادتشان همین بوده است، بنابراین، اشکالی ندارد که امشب بنده این روش را دنبال کنم، بنده کلامم را با تعریف «آرمان» و «بیان ویژگیهای اساسی جوانان» شروع می‌کنم و دربارة اسلام خلاصه می‌نمایم...

***

                                                    ادامه مطلب راحتماببینید


ادامه مطلب
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

شعر عاشقانه بسیار زیبا

یواش گفتم دوست دارم واسه اینه که نشنیدی

بلد   نیستم   که   بد  باشم نگو اینو نفهمیدی

بذار باشم  کنار تو کنار عطر این  احساس

بذار حبس ابد باشم تو عشقی که برام رویاست

 

بذار با گریه  اینبارم  بگم خیلی دوست دارم

اگه  بازم  پشیمونی  به  روت اصلا نمیارم

دلم می گیره هر روزی که می بینم تو دلگیری

دارم می میرم از وقنی سراغم  و  نمی گیری

 

نگاهم  و از  تو  دزدیدم  با این چشمای  غمبارم

نمی خواستم بدونی که چقدر چشماتو دوست دارم

ولی  با  گریه  اینبارم  می گم خیلی دوست دارم

اگه بازم پشیمونی به روت اصلا نمیارم ....؟!؟

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

نظریادتون نره

 

                                                    

                

عجایب شگفت انگیز قرآن

                                کلمات و دفعات تکرار در جمع آیات قرآن مجید
                                           دنیا (یکی ازنام های زندگی): ١١۵
                               آخرت (نامی برای زندگی پس از این جهان): ١١۵

                                                     یه سری ادامه مطلب بزن

                                           نظریاااااااااااادت نرررره


ادامه مطلب
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

بدویید اس ام اس اومده

                                    

تو که میدانی تمام وجودم هستی
این شعر را برای تو نوشتم تا بخوانی و بدانی همه ی زندگی ام هستی
نه قافیه دارد ، نه ردیف ، نه آهنگ دارد نه طنین
اینها همه حرف دلم بود ، همین!
.
.
.بروادامه مطلب سری بزن

ادامه مطلب
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

بدویید اس ام اس اومده

                     این دبستانى هایى که تو هفته دو روز تعطیلن،

اگه پسفردا بیان زِر زِر کنن که ما نسل سوخته ایم و اینا،
جورى با پشت دست بزنید تو دهنشون که دیگه نتونند بلند بشن …!!
 


()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()
    
 
   جدیدا رفاقتا دو حالت بیشتر نداره
یا تو آویزون رفیقتی ، یا رفیقت آویزون تو !
 

 

اونوخ من یه بیست و پنج تومنی توی خیابون دیدم خم شدم وردارم شلوارم  جر خورد!!

 
   ()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()



 
ترسناک ترین جمله دوران بچگی :
صبر کن برسیم خونه ، من میدونم و تو...... 


 

()()()()()()()()()()()()()()()()()()()()
 

 یارو توی کوه داشته قدم میزده یه زمرد پیدا کرده به وزن یازده و نیم کیلوگرم!
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به دل نگیر دراین ضیافت فقیرانه من دعوت نداری...! میدانی.... بهای زیادی دادم.... پیوندباآنکه دوستش ندارم... نمیدانم....عادلانه است برای تاوان پس دادنم یانه؟!!! تاوان سادگی هایم......!


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

روزهای تنهایی

CopyRight| 2009 , cilentcry.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM