روزهای تنهایی

زخم هایم به طعنه می گویند:دوستانت چقدربانمک اند...!!!

کودک گل فروش

 

کودکی گل فروش باصدای عاجزانه التماسم کردکه گل بخر

گفتم واسه کی؟؟؟؟؟؟؟

گفت واسه هدیه دادن به عشقت!!!!!

گفتم اگه عشقم به عشقش هدیه داد چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!

لحظه ای سکوت کردوگفت گلهایم فروشی نیستن !!!!!!!!!

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: پنج شنبه 2 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

دست مریزاد

 

 

دست مریزاد پروردگارم

چه پوست کلفتی برایم آفریدی ...

که تاب تازیانه سرنوشت را بیاورد

چه دل صبوری به سینه ام سپرده ای ...

که شده گورستان آرزوهایم

و چه شانه هایی ...

که این چنین بارسنگینی را بدوش میکشند

و نمیشکنند

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: پنج شنبه 2 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

برای تو ای بی وفا

گاهی برای کشـیدنِ فـریـادهـزاران پیکـاســو هـم کـافـی نیسـت . 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


نبودن هایت آنقدر زیاد شده اندکه هر رهگذری را شبیه تو می بینم !!نمی دانم غریبه ها ” تــــــــــــــــــــو ” شده اندیا تو ” غریبـــــــــــــــــــــــــــه ” ؟؟!!...


شـده ام مـعـادلـه ی چنـد مَـجهولـی !ایـن روزهـا هـیـچ کـس از هـیـچ راهـی مـرا نـمـیـفهمـَد…. .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کارم از یکی بود و یکی نبود گذشت،من در اوج قصه گم شده ام….!

...این روزها بُرد با کسی ست که بی رحم باشداز دلتــــ که مایه بگذاریســوخـــــته ای . . ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زن که بـاشـے …عـاشـق شـوے “چـشـم سـفـیـد” خـطـابـَت مـے کـنـنـد !راسـت مـے گـویـنـد . .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چـشـمـانـَم سـفـیـد شـد بـه جـاده هـایـے کـه..“تـو” ..مـُسـافـر هـیـچـکـدام نـبـودے...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

توی مارپله ی زندگی ، مهره نباش که هر چی گفتن بگی باشه …!

تاس باش که هر چی گفتی بگن باشه !...

کاش توی زندگی هم مثل فوتبال وقتی زمین می‌خوردی 

و از درد به خودت می‌پیچیدی یه داور می‌اومد از آدم می‌پرسید:می‌تونی ادامه بدی؟!تو هم میگفتی نه ، باید 

برم بیرون . . ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ادامه در ادامه مطلب


ادامه مطلب
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: سه شنبه 15 بهمن 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

"هنوز قهری"

 


 

دلم تنگ شده برا روزایی که:


شبا اس میدادی" مال خودمی "


روزا بیست بار اس میدادی" دوست دارم "


ولی قهر میکردم،قبل از اینکه بخوابی اس میدادی" آشتی نکردیمااااااا "


" هنوز قهری "


دلم تنگ

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: سه شنبه 15 بهمن 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

"دوستت دارم"

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: سه شنبه 15 بهمن 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

"بر باد رفته"

این داستان ماجرای یک اتفاق ناخوشایند است که برای آرش اتفاق افتاده

وباعث شد که زندگیش بالکل تغییر کنه

پیشنهاد میکنم حتما دانلود کنید وبخونیدش

لینک دانلود در زیر:

Download.pdf

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

عشقت

متولد کدوم ماهه؟

اول خودم،عشــــقم متولد مهرماهه!

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

نوشته ای برای...

               

 برای اونی نوشتم که نشدبه خودش بگم

آهاى تویى که قراره یه روز جای منو بگیری!!!

یادت باشه :

عاشق خوابه !!!!

خوراکی های
ترش خیلی دوست داره ...

لازانیا و پیتزا , غذاهای محبوبشه ....

هی بهش نگو این کارو کن ؛
اون کارو کن, عصبی میشه ....

آرومتر و صبورتر از اون نمی تونی پیدا کنی ....

عاشق بارون و گیتاره ...

وقتی مریضه هواشو خیلی داشته باش ...

چیزی را
تكرار نكن بدش میاد ....

وجودش آرامش کامله ....

خسته که باشه صداش دیوونت میكنه یا وقتی از خواب پا میشه ....

یادت باشه که...

اون
همه چیزِ منه ... حق ندارى اذیتش
کنی ...!!!

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

درد داره...
چقدر درد دارد وقتی که از عشقت
 
یک شماره خاموش مونده باشه برات . . .!
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

خستگی
 



من خیره نشسته ام ...

من خیره نشسته ام به نام تو...

من اینجا آتش گرفته ام و تو خیره به غبارهای بلند شده از خاکسترم خیره شده ای..

سکوت کرده ای..

با خودت می گویی: خیالی نیست.. می سوزد و می رود و ..

نمی دانی چه دردی دارد این سوختن..

نمی دانی..

و باز هم نمی دانی..

نمی دانی که همه را بیرون کرده ام جز تو.. فقط تو مانده ای..

.

دیرم شده اما باز چشم به راه تو مانده ام.. چشم به جاده سفید و..

می دانم که نمی شود این دم رفتن دوباره ببینمت..

خسته ام ..

و تو اندازه این خستگی ها را نمیدانی...


 
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

هیزم سوخته

 

کوله بارش سنگین بود

می گویند:پرازعشق است---پرازداستان!

اونقال است...

می گویند:خاطرات می گوید!

لحظه ای می نشیند!

یک استکان چای؛یک نگاه گرم وقدری سکوت!

وشروع داستان::::

گفت:این داستان است وبا آغاز کلام شیفته اش گشتم

انگارفراموش کردم هرآغازپایانی دارد!

انگارفراموش کردم داستان های مردغریبه همیشه پایانی تلخ دارد!

تنها ثبات داستان هایش مرگ عشق بود!مرگ احساس عاشقان!

ادامه می دهد...

می خندند،خنده اش مرابه یاد عشق می اندازد!

نگاهم می کند ومن عاشق میشوم---کنارآتش میرود،عجب سرمایی!!!

عجب عشقی دراین سرما جاریست !

وادامه می دهد...

زندگی ماننداین سرماست وعشق نیز آتش است که تورا گرم میکند

تورا زنده نگه می دارد!

پرسیدم:عاشقان کجایند؟؟؟گفت بایک لحظه درنگ:هیزم اند

عاشقان هیزم این آتش اند....

وای خدای خوبی ها،این قصه تلخ تراززندگی سخت من است!

گفتم:عاشقانی که بسوزند چگونه می مانند؟میروند ونابودمی شوند!

لبخندتلخی زد وتمام تنم به لرزه افتاد

گفت:عاشقی به ماندن نیست به سوختن است!

آن هیزمی که خوب میسوزد عاشق تراست

نابودنمیشود از بس هرلحظه عاشق تر می شود،عاشقان برای وصال باید بسوزند

خاکسترعشق می ماند ودود سیاه دوری وجدایی!!!

اما معشوقت گرم خواهدگشت دراین سرمای بی احساس!

گفتم :عاشقی بد وسخت است؟؟؟اشک درگوشه چشمش نقش بست!

گفت:من را که می بینی همان هیزم سوخته ام!

سوختم برای وصال ولی زمعشوق جدا ماندم !

عاشقی بدنیست اگرهردو عاشق باشید!

گفت:عاشقم کرد دیوانه اش که گشتم رهایم کرد

گفت:بادیوانگی بیگانه ام!

خواستم سخن بگویم دیدم اورفته وفقط خاکستری ازآتش بایک استکان چای

دست نخورده برجاگذاشته است!

دلم سوخت من نیز عاشق شدم،شدم همان هیزم سوخته!

رهگذر گذر کرد،نماندوندانست من عاشق اوگشته ام!

شایدعشق من جبران جدایی اوبود اما...

حال من مانده ام وحرف های یک رهگذر...

فراموش کرده بودم که رهگذرهمیشه  رفتنی است!

قول دادم که دیگر عاشق رهگذران نشوم!هرگز!

حال من شده ام نقال....

وتمام هدیه ام به رهگذران یک استکان چای ویک آتش گرم

                                وقصه ی هیزم سوخته است!!! 

 

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

هی پسر!!!

 

هی پسر...!

بگذار ترکت کنند...بگذار بخواهی و نشود...

بگذار دیگر فرقی نماند بین شب و روزت...

 

حالا حالا ها کف دست هایت که رو به اسمان می گیری و می خواهیش...

بگذار یک ارزوی براورده نشده بماند...

بگذار غم ته نشین شود ته نگاهت...صادق ترین قسم ات باقی بماند او...

بگذار یک حماقت محض باشد اصلا انتظار کشیدنش...

بگذارهر چقدر درد داشته باشد پشت پیشانی ات...

بگذار کسی پیدا نکند سر این کلاف را...

بگذار از محض‌ ِ"خودم بودن های" ِ مُدامت "گرفته" بیابندت...!

 

 

 

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

نوشته ای برای تو

دل نوشته ای برای عشق ازدست رفته ام!!!

سلام ای بهترین بهانه ام برای زندگی!!!

آره منم همون مزاحم همیشگی!!!

به همه گفتی که دوستم نداری

گفته بودی که هیچ حسی بهم نداری

اما اگردوستم نداشتی باورم که داشتی

اگرحسی بهم نداشتی مورداعتمادت که بودم

میدانم که این روزهای آخربدجور ازم دلسردشدی

امابی انصافیه که بخاطر دیگران من را مواخذه کنی

خیلی زودجوابم کردی...اماخوب میدونم دلیل جواب کردنت را...

نمیدانم چه کسی مقصره؟؟؟خودم؟؟؟تو؟؟؟خانوادم؟؟؟خانوادت؟؟؟

امه هرکدومتون برای شکستنم تلاشی کردین...

نفرین نمی کنم ...امانمی توانمم ببخشم کسانی که شکستندمنو...!

کسانی که به بازی گرفتندم...کسانی که ازسادگیم سواستفاده کردند

امادیگر رفتی گرچه رفتنت مردانه نبود لااقل مردباش وبرنگرد

برای مردبودن لازم نیست که حتما پسرباشی نه دختر...

همین که باقلب کسی بازی نکنی مردی...!

الان قلبم میلرزه ازدرد...بغض توگلومه واشک توچشمام

ومن چیزی جزاین ندارم که بگم:

گل من باغچه نومبارک!

 

 

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

کم آوردم بخدا...!

کم آوردم

این روزها دست هایم خالی تر از همیشه رو به آسمان است 

و سرشار از نیاز بالا را می نگرم 

نمیدانم معجزه می خواهم یا کمی امید؟ 

 

این روزها تو را کم می آورم 

هر لحظه و هر لحظه و هر لحظه 

و نمیدانم در کجای نا کجا آباد زندگیم می توانم تو را بیابم 

 

کمت آوردم و اشک مجال صحبت هم نمی دهد 

دلم برای واژه های عاشقانه تنگ است 

برای خلوص احساسی که در تهاجم بهانه های روزمره به بیرنگی کشیده شده 

 

این روزها 

آسمان را زیر و رو میکنم شاید تصویر تو را نشانم دهد 

دلگیرم 

از دنیا 

که تو را از لحظه هایم گرفت و راه برگشت نیست 

 

می خواهم با خیالت زندگی کنم 

شاید همین جهان پس از مرگ تنها معجزه ای باشد که می توان امید داشت 

شاید پس از مرگ سهم عاشقانه هایم باشی 

من دیگر بی تو نمی توانم 

کمت آوردم.... 

میدانی؟!!!

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

تنهایی
 
بعضی چیزها را " باید " بنویسم

نه برای اینکه همه " بخونن " و بگن " عالیه "

برای اینکه " خفه نشم "

همین !!


یه وقتــــــایی هست که جواب همه نگرانیـــات و دلتنگیات
میشــه یه جمله
که میكوبن تو صورتــــت
"بهم گیر نـــــــده، حوصله ندارم ".......!


گاهــــی هیـــچ کــــس را نــداشــتـ ـه بـــاشـــی بهتــــر است

داشتــــن بعضــــی هـــا

تنهــــاتــــرت
مـــی کــنــد . . .
 
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم

در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم

در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم

در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و
 
آرام گریه کردم
 
ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

عشق یک طرفه

 

عشق یکطرفه: کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد؟
 

وقتی کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد، چه باید بکنید؟

 با اینکه ممکن است اولین واکنشتان به اصطلاح آویزان شدن و سعی در برقراری ارتباط باشد،

اما بهترین راهکار این است که واقعیت را بپذیرید و سعی کنید آن فرد را فراموش کنید.

"اگر ندیده بودمت، دوستت نمی داشتم. اگر دوستت نداشتم، عاشقت نمی‌شدم.

اگر عاشقت نشده بودم، دلم برایت تنگ نمی‌شد. اما همه این کارها را کردم، می‌کنم و خواهم کرد."

درد دوست داشتن کسی که هیچ علاقه‌ای در قلبش به شما احساس نمی‌کند، نابودتان می‌کند.

شما هم کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد؟

پس احتمالاً با احساسات نومیدانه مربوط به آن آشنا هستید.

وقتی فکر کنید که آن فرد دقیقاً همانی است که می‌خواهید، این احساسات قوی‌تر هم می‌شوند.

بیشتر آدم‌ها با امید اینکه روزی بتوانند آن فرد را به دست بیاورند روزگار می‌گذرانند

اما این امیدها هیچ‌وقت به واقعیت بدل نمی‌شوند و آنها را با چشمانی گریان و دلی پردرد بر جای می‌گذارند.

عشق نافرجام را همه ما احتمالاً تجربه کرده ‌ایم.

منتظر وصال یک عشق شدن ممکن است شکستن قلبتان را به دنبال داشته باشد.

با اینکه به نظر دشوار می‌آید اما فراموش کردن و ادامه زندگی بهترین کاری است که می‌توانید انجام دهید.

وقتی کسی را دوست دارید که دوستتان ندارد، چه باید بکنید؟


ادامه مطلب
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

دل ساده....!

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

نامه رسمی

 نامه ی رسمی

 از:من خسته ی تنها

به:خدای آسمون ها

موضوع نامه همینه:من دوسش دارم خدایا

من اینجانب خسته،زده یک دل رو شکسته

حالا وجدان کثیفم،روبروی من نشسته

من لیاقتی نداشتم،رو غرورش پا گذاشتم

مدعی بودم میخوامش،سنگ شدم تنهاش گذاشتم

اون دلش پیش دلم بود،من دلم پیش خیانت

حرفای اون از ته دل،حرفای من از رو عادت

من یه خائنم که بعدش،از خود دنیا بریدم

این یه اعتراف تلخه،بعد اون خوشی ندیدم

آخ چه عشق ناروایی،آخ چه درد بی دوایی

لایق عشقش نبودم،حق من بود این جدایی

حق اون برزخ و من،لایق شعله ها نیستم

نفرینم نکرد دعا کرد،لایق دعاها نیستم

وسلام خدای خوبم،نامه ی منم تموم شد

هرچی پل بوده شکستم،نمیاد دیگه تموم شد...

 

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

بودنامردا.....

 

 

یه روز دختره به بهونه استخر از خونه میزنه بیرون و میره سر قرار.

سر قرار پسره ازش می پرسه:

امروز با چه بهونه ای زدی بیرون ؟

میگه به بهانه استخر ، پسره هم میگه خب اگه با این سروضع بری خونه که میفهمن!

بیا خونه ما سر تو خیس کن بعد برو..

دختره هم قبول میکنه

دختره میره حموم تو این موقع پسره به دوستاش زنگ میزنه ..

دوستاش که میرسن یکی یکی میرن توی حموم...

آخری که میره هر چی منتظر میمونن بیرون نمیاد

.
.
.


وقتی میرن توی حموم می بینن هر دوی اونا رگ


 دستشون رو زدن و پسره با خونش نوشته


 بود : نامـــــــــــــــردا . . . 


خواهرم بود.

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

من همانم



من همانم که از سلولی بوجود امدم

قدم بر خاک بیگانه با تمام بی گناهیم گذاشتم

روز را در هیاهوی بیگناهان دیگر گم شدم

شب را نه نماد حفقان بلکه مرحم دردهام قرار دادم

اسمان را سقفم و نه فالم قرار دادم

زمین را زندان بیگناهانی که به اشتباه یک نفر اسیر شدند دانستم

خورشید را سلطه گر و مغرور و ماه را مظلوم و رنگ پریده دریافتم

قلبم را صندوقچه ی رازهای کسانی کردم که خود هیچگاه با من همراه نبودند

بازوانم همیشه برای به اغوش کشیدنش باز بود ولی هیچگاه وجودش را حس نکردم

اشک را جلوه ی زیبایی ها و خنده را جلوه ی نا اگاهی ها یافتم...

ودر جایی که من اسیر شدم...زمستانم زیباتر از بهار...

زوزه ی گرگها ارامش دهنده تر از صدای پرندگان....

ندانستن بهتر از دانستن...و نفرت بهتر از عشق است...

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 10 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به دل نگیر دراین ضیافت فقیرانه من دعوت نداری...! میدانی.... بهای زیادی دادم.... پیوندباآنکه دوستش ندارم... نمیدانم....عادلانه است برای تاوان پس دادنم یانه؟!!! تاوان سادگی هایم......!


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

روزهای تنهایی

CopyRight| 2009 , cilentcry.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM