روزهای تنهایی

زخم هایم به طعنه می گویند:دوستانت چقدربانمک اند...!!!

مریم

شعرا که قابل نداره اما همش واسه خودت
فقط نوشتم اینا رو به خاطر تولدت
نگات قشنگه ولیکن یه کم عجیب و مبهمه
من از کجا شروع کنم دوست دارم یه عالمه
من رو گذاشتی و بازم یه بار دیگه رفتی سفر
نمی دونم شاید سفر برای دردات مرهمه
تا وقتی اینجا بمونی یه حالت عجیبیه
من چه جوری واست بگم بارون قشنگ و نمنمه
هوای رفتن که کنی واسه تو فرقی نداره
اما به جون اون چشات مرگ گلای مریمه
آخرش هم دق می کنم تا منو دوست داشته باشی
مردم که از عاشقیه یه دفعه نیست که کمکمه
من نمی دونم تو چرا اینجور نگاهم می کنی
زیر نگاه نافذت نگاه عاشقم خمه
می پرسم از چشای تو ممکنه اینجا بمونی
می خندی و جواب می دی رفتن من مسله
برو برو به خاطر خودت ام به من یه قول بده
هر جای دنیا که بری دیگه نشو مال همه
رسمه که لحظه ی سفر یادگاری به هم می دن
قشنگ ترین هدیه ی تو تو قلب من یه مشت غمه
شاید اینو بهم دادی که همیشه با من باشه
حق با توهه تو راست می گی غمت همیشه با منه
دیدی گلا شب که میشه اشکاشونو رو می کنن
یادت باشه چشم منم همیشه غرق شبنمه
 تو می ری و اسم منو از رو دلت خط می زنی
اسم قشنگ تو ولی همیشه هر جا یادمه
چشمای روشنت یه کم کاشکی هوای منو داشت
تنها توقعم فقط یه بار جواب نامه همه

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: سه شنبه 16 آبان 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

عشق

صدایش زدم، برگشت پرسیدم :اینجا چه مى کنى؟


گفت دلتنگ روزگاران بودم ،گفتم خوبى؟گفت دوست داشتم مى بودم.

 

گفتم غریبى؟گفت زمانى آشناتر از من نبود.

 

پرسیدم چرا اینقدر بى جانى؟ گفت بس که جان دادم.


دلم سوخت به رسم جهل مهربان گونه گفتم،
سیگار؟ گفت آمده بودم نفس تازه کنم و رفت،

 

همانطور که دور مى شد گفتم: راستى اسمت را نگفتى ؟


به آرامى گفت: تا دیروز عشق، امروز را نمى دانم


درون مطرود و بیرون مجبور، راه سوم را نشانم بده عزیز ساده صبورم،


همین

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: پنج شنبه 16 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

گل چیدن

دستم بوي گل ميداد،مرا به جرم چيدن گل محكوم كردند...

اما هيچ كس فكر نكرد كه شايد من...

گلي كاشته باشم...

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

دلتــــــــــنگـــــــي ها گاه از جنس اشــکند ....

و گاه از جنس بغـــض...

گاه سکـــوت ميشوند و خاموش ميمـــــــانند...

گاه هــق هـــق مي شوند و مي بارند...

دلتنگــــي من براي تــــــــو....

اما... جنــــس غريبــــــــي دارد...

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

رفیق

 

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

آدما

زیـاد رو آدمـا حسـاب بـاز نـکـن


یـه روزی


بـا امضـای خـودت


حسـابـتـو خـالـی مـی کنـن ....!

 

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ترک های قلبم

دیروز همین حوالی زلزله ای آمد

حالا همه حالم را می پرسند

بی خبر از اینکه من به این لرزه ها سالهاست که عادت کرده ام

به لرزش های شدید شانه هایم ...

و ترک های عمیق قلبم ...

اما هنوز خوبم ...!

 

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

کودکی

کودکی هایم کو؟

من از یک شکست عاشقانه بر میگردم

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

دل

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 10 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

دلنوشته

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 10 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

منتظرت می مانم

منتظرت می مانم...منتظرم می مانی...می آیم...می آیی...می دانم...

می دانی !

رفیق من...زندگی به کامت باد چه با من؛ چه بی من

نالانم...نالانم از دست تقدیر؛ از دست فاصله ها ...راستی؛ چرا فاصله ها

اینقدر زیادند؟... نمی دانم...شاید تو هم ندانی!

خواهانم...خواهان دیدن روزی آفتابی از پس شبی بارانی و تاریک و سرد!

شب های پاییز می آیند و می روند...چیزی نمانده تا بگوییم دو ماه از پاییز

دلتنگی باقی مانده است...و من چه زود سردم شده است!

چه زود زمستان را احساس می کنم...

می لرزم...پناهی ندارم... یکی به من بگوید؛ تا زمستان؛ چقدر مانده است؟!

شب های رویایی پاییز؛ آسمان صاف و ستاره های درخشان که کم سو

و پرسو چشمک می زنند...چشمک می زنند به من... به تو !

ولی می ترسم این چشمک زدن این ستاره ها فقط یک عادت باشد!

یعنی این ستاره ها به خیلی های دیگر چشمک زده اند؟؟

کار من این شده است...شب ها زیر آسمان کنار درخت های بلندی که در

شب برگ هایشان به سیاهی میزند روی چمن ها می نشینم..

سرم را رو به آسمان می گیرم و شروع می شود کار همیشگی من!

ستاره های دور و نزدیک را می شمارم... می شمارم و می شمارم و

 

می شمارم....باور کن ستاره ها کم می آورند! و من ناامید بلند می شوم

و با خود همراه با بلند شدن مشتی از چمن های سبز و در شب سیاه را

از ریشه هایشان جدا می کنم !

و باز هم به امید شبی دیگر...که ستاره ها کم نیاورند !

من اینجا سردم شده است...به دنبال گرمایی آرام می گردم...

به دنبال روحی بزرگ می گردم ولی...پیدایش نمی کنم!

من اینجا سردم شده است و تنها کار من این است دستانم را محکم به هم

می فشارم تا اندکی گرما گیرند که می دانم موقتی است ولی اندکی

آرام می شوم...!

 

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 10 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

چرا؟؟؟؟؟؟؟

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 10 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

این روزا

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 10 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

خاطر

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: جمعه 10 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

دل سپردم

دل داغونم را سپردم به بنگاه دنیا

و هی آگهی دادم اینجا و آنجا

و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت

و هی این و آن

سرسری آمد و رفت

ولی هیچ کس واقعا

اتاق دلم را تماشا نکرد

دلم قفل بود کسی قفل قلب مرا وا نکرد

یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است؟

یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است؟

یکی گفت: چرا نور اینجا کم است؟

و آن دیگری گفت: و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است!

و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری

و من تازه آن وقت گفتم: خدایا تو قلب مرا می‌خری؟

و فردای آن روز اومد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم: ببخشید،

دیگر برای شما جا ندارم

از این پس به جز او

کسی را ندارم

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: شنبه 4 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

جهنم

گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ،

دیگه تموم!

دیگه دوستت ندارم ..

وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه ی لوس !؟ غلط میکنی که میری ..

مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست !

اما . نمیدانم چه حکمتیست که آدمی

 

همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم

 

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: شنبه 4 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

دنیا

 

سنگ کاغذ قیچی!!!

کدام باشم از تو بُرده ام دنیا؟؟؟

سنگ باشم؟؟؟

یا قیچی؟؟؟

شکنم یا جدا کنم؟؟؟

کاغذ باشم که تو بنویسی و من اجرا کنم؟

آخ دنیا...!!!

آه دنیا با من همبازی نشو!!

سنگ کاغذ قیچی!!!

عشق قیچی شد...

وقتی که تو سنگ شدی

و من کاغذ بی رنگ!!

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: شنبه 4 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

هی فلانی

هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم

هرجا که دلت میخواهد برو

فقط آرزو میکنم
وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد

که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری
و اما من

بر نمیگردم که هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: شنبه 4 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

غسالخانه

به غسالخانه نبرید مرا!
من از مرده شورها می ترسم
انها عاشق من نیستند که نوازشم کنند
می ترسم کبود کنند تمام بدنم را
بگویید او خودش بیاید
بگویید خودش کفنم کند رو به قبله نه
رو به اغوشش
بگویید موهایم را بریزد روی سینه ام و ببندد
چشمانم را
بگویید به جای اذان و دعا نامش را انقدر تکرار
کند در گوشم
تا بلکه این دم اخر ایمان بیاورم به خدا
بگویید خودش خاک بریزد روی تنم و برود

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: شنبه 4 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

شماره خاموش

بـعضی وقتا شماره یکـی تو گوشیت هست کـه نمیتونی بهش زنگ بزنی
دلتم نمیـاد پاکش کنی
هروقتم چشمت بـه اِسمش میفتــه دلت یـه جوری میشـه
خیلــی دردناک اون لحظه
میفهمی
؟
دردناک
...

 

نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: پنج شنبه 2 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به دل نگیر دراین ضیافت فقیرانه من دعوت نداری...! میدانی.... بهای زیادی دادم.... پیوندباآنکه دوستش ندارم... نمیدانم....عادلانه است برای تاوان پس دادنم یانه؟!!! تاوان سادگی هایم......!


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

روزهای تنهایی

CopyRight| 2009 , cilentcry.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM